نغمه های عاشقانه

اشعاری که همه عشق است و همه عشق است و همه عشق

نغمه های عاشقانه

اشعاری که همه عشق است و همه عشق است و همه عشق

قصه امیر

بارون امشب توی ایوون
مث آزادی تو زندون
بی صفا بی تحرک بی ریا بود
توی زندون می‌کنه جون
مرد با همت میدون
توی فکر رای فرجام امیر
بی سر انجام
نداره حتی رفیقی
که بگه دردشو
درد دیدن و نگفتن
بی سر انجام
توی فکر آسمون
که بباره بلکه تو قطره بارون
بتونه اشک خدا رو هم ببینه
نمی دونه حتی اشکم
دیگه فایده ای نداره

درد محبت...

 

با هر که سخن گفتم ، در خود گره ای گم بود ...

 

چون کرم شب و تابان می تابی و می تابم !

 

بر هرکه نظر کردم گریان و پریشان بود ...

 

چون ابر سبک بار می باری و می بارم...!

 

من درد محبت را هرگز به تو نسپردم این عقده ء دیرین را می دانی و می دانم...

 

بر مرثیه ام بنگر نقش رخ خود بینی ...

 

این قصه ء غمگین را می خوانی و می خوانم ...

 

من درد محبت را هرگز به تو نسپردم....!!!!

 

 

 

سایه

من همونم که همیشه غم و غصم بی شماره
اونیکه تنها ترینه حتی سایه هم نداره
این منم که خوبیامو کسی هرگز نشناخته
اونکه در راه رفاقت همه هستیشو باخته
هر رفیقه راهی با من دو سه روزی همسفر بود
انتهای هر رفاقت واسه من چه زود گذر بود
هر کی با زمزمه عشق دو سه روزی عاشقم شد
عشق اون باعث زجره همه دقایقم شد
اونکه عاشق بود و عمری از جدا شدن می ترسید
همه هراس و ترسش به دروغش نمی ارزید
چه اثر از این صداقت چه ثمر از این نجابت
وقتی قد سر سوزن به وفا نکردیم عادت
من همونم که همیشه غم و غصم بیشماره
اونیکه تنها ترینه حتی سایه هم نداره
این منم که خوبیامو کسی هرگز نشناخته
اونکه در راه رفاقت همه هستیشو باخته
هر رفیقه راهی با من دو سه روزی همسفر بود
انتهای هر رفاقت واسه من چه زود گذر بود
هر کی با زمزمه عشق دو سه روزی عاشقم شد
عشق اون باعث زجره همه دقایقم شد
اونکه عاشق بود و عمری از جدا شدن می ترسید
همه هراس و ترسش به دروغش نمی ارزید
چه اثر از این صداقت چه ثمر از این نجابت
وقتی قد سر سوزن به وفا نکردیم عادت