نغمه های عاشقانه

اشعاری که همه عشق است و همه عشق است و همه عشق

نغمه های عاشقانه

اشعاری که همه عشق است و همه عشق است و همه عشق

قصه امیر

بارون امشب توی ایوون
مث آزادی تو زندون
بی صفا بی تحرک بی ریا بود
توی زندون می‌کنه جون
مرد با همت میدون
توی فکر رای فرجام امیر
بی سر انجام
نداره حتی رفیقی
که بگه دردشو
درد دیدن و نگفتن
بی سر انجام
توی فکر آسمون
که بباره بلکه تو قطره بارون
بتونه اشک خدا رو هم ببینه
نمی دونه حتی اشکم
دیگه فایده ای نداره

دوستم نداشتی

 

دیدی دوستم نداشتی ! دیدی تنهام گذاشتی ! دیدی پیشم نموندی ! تو قلبمو سوزوندی !

چه فایده ؟ حالا که دیگه رفتی ، دروغ بود حرفایی که می گفتی !

می گفتی دلم اسیره تو قحطی عشق برات می میره!

می گفتی بمون کنارم که توی دنیا کسی ندارم!

می گفتی جدایی مرگه مثل خزونه مثل تگرگه !

می گفتی مثل یه خوابه از تو گذشتن مثل سرابه !

احساس من بازی نبود که تو باهاش بازی کنی ! با یه مشت حرفای دروغ

 دل منو راضی کنی !

برو از این جا که دلم حرفاتو باور نداره ! برو که خونه ی دلم برای تو در نداره !

دیدی دوستم نداشتی و زیر همه ی حرفات زدی ...

دست از سرم بردار برو ، تو که اینو خوب بلدی !

دیدی دوستم نداشتی ...دیدی تنهام گذاشتی ...........................!!!!